۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

نگاهی کوتاه به آذربایجان جنوبی (از حزب قورتولوش آذربایجان جنوبی): آیا ما مستعمره نیستیم؟ گورشاد یالچین

نگاهی کوتاه به آذربایجان جنوبی (از حزب قورتولوش آذربایجان جنوبی): آیا ما مستعمره نیستیم؟ گورشاد یالچین

یکی از مولفه هایی که در تحلیلهای مربوط به مسائل قومی- ملی در ایران ضروری به نظر میرسد تبیین نوع مناسبات حکومت مرکزی ایران با ملیت های غیر حاکم ساکن این سرزمین است. برای تبیین شکل این مناسبات نیز بی شک باید سیاست های حکومت مرکزی در قبال این ملیت ها در سه بعد اقتصادی؛ سیاسی و فرهنگی مورد بررسی قرار گیرد. ما در این مقال نگاهی اجمالی به سیاست های حکومت مرکزی در قبال آذربایجان طی هشتاد سال گذشته خواهیم انداخت و بر آنیم که حتی نگاهی گذرا به این سیاست ها بیانگر ابعاد فاجعه آمیز انها بوده و تصویری از نوع این مناسبات را نیز بدست خواهد داد و نتیجه این نگاه اجمالی نیز در ضمن جوابی تلویحی خواهد بود به آن دسته از دوستان رفورمیست و یا اپوزیسیون که هنوز پرداختن به مسائل ملی ملیت های ایران را گمراهی میدانند و احیانا با آن مخالفت میورزند.

سیاست حکومت مرکزی در قبال اذربایجان سیاست نابودی هویت و فرهنگ این خطه؛ تضعیف بنیانهای اقتصادی؛ تلقین تکریم و بردگی سیاسی و به تبع آن شکستن غرور ملی و اعتماد به نفس این ملت بوده است.

اقتصاد

اذربایجان از دیرباز تا اوایل سده بیستم مهمترین قطب تجاری ایران بود؛ لیکن با روی کار آمدن سلسله پهلوی بنیانهای اقتصادی این خطه به صورتی سیستماتیک تضعیف شد و سرمایه های کشور عمدتا به مناطق فارس نشین تزریق گردید. بی گمان ذکر نمونه هایی در این باب خود گویای مطلب خواهد بود.

“وقتی که دولت در ۱۳۲۳شمسی” لایحه بودجه سالانه را به مجلس تقدیم کرد؛ اعضای فراکسیون آزادی که در کمیته مالی حضور نداشتند؛ دریافتند که بودجه اختصاصی تهران بیست برابر بودجه کل آذربایجان غربی است؛ در حالی که جمعیت آذربایجان غربی سه برابر جمعیت تهران برآورد شده بود. [۱]بای بک

این سیاست در دوره جمهوری اسلامی نیز کماکان ادامه یافته است. بطور مثال بودجه تخصیص یافته در سال 1374 برای آب و برق استانهای آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل ۷۵ میلیون تومان است در حالیکه همین بودجه برای چهار استان خراسان؛ کرمان؛ اصفهان و تهران ۲۶ میلیارد تومان یعنی بیش از ۳۴۰ برابر بوده است. [۲] تفاوتی که با هیچ استدلال و منطقی قابل هضم و توجیه نیست.

باز در ۱۳۷۴ فرماندار تبریز اعلام میکند که بودجه تخصیص یافته برای کل استان آذربایجان شرقی حتا از بودجه ای که فقط برای شهر یزد اختصاص یافته نیز ۱۰٪ کمتراست [۳]

سیزده سال پس از این تاریخ نیز مسعود پزشکیان رئیس مجمع نمایندگان آذربایجان شرقی در مجلس شورای اسلامی در 14 آذر 1387 شکوه از این دارد که سالهاست سهم استان آذربایجان شرقی از اعتبارات ملی نادیده گرفته شده و این اعتبارات به طور عادلانه تخصیص نمی یابد بر اساس اظهارات وی این استان در بخش اعتباراتی که از مرکز داده می شود بیش از ۴۰٪ کمتر از سهم اش دریافت میکند. وی ادامه می دهد:” در حالي که آذربايجان شرقي از لحاظ رتبه صنعتي در سال ۱۳۶۴ رده دوم ايران را در اختيار داشت، در حال حاضر به رتبه ششم تنزل پيدا کرده است ……….در حال حاضر پنج استان نخست صنعتی کشور بین ۷۵ تا ۸۰ درصد صنعت کشور را در اختیار گرفته اند که این با شعارهای محوری نظام جمهوری اسلامی از جمله عدالت تناسبی ندارد متاسفانه در سال های گذشته به جای اجرای یک طرح برزگ و تاثیر گذار با چندین طرح کوچک خودمان را گول زده ایم و یا شاید گول خورده‌ایم. به طور مثال مجتمع پتروشیمی تبریز که امروز همه ما به آن افتخار می کنیم، در مقایسه با دیگر مجتمع های پتروشمیی کشور ۱۰ بار کوچکتر بود و با ظرفیت پایین کار می کند”. [۴]بای بک

جالب اینجاست که آذربایجان شرقی در دوران پس از انقلاب به غیر از همین یک واحد پتروشیمی تقریباً هیچ پروژه کلان دولتی را به خود ندیده است.

بدین ترتیب با اعمال این محدودیت ها؛ به دلیل بیکاری و گرسنگی ناشی از این سیاست های حساب شده میلیون ها نفراز مردم آذربایجان مجبور به مهاجرت به مناطق دیگر به ویژه تهران شده اند و بسیاری از صاحبان سرمایه نیز تحت تاثیر همین محدودیت ها مجبور به انتقال سرمایه های خود به تهران گردیده اند که این نیز سبب تشدید فقر و عقب ماندگی در آذربایجان شده است.

اما در اپیزود دیگر این سناریو نیز که این بار در تهران جریان یافته؛ این جمعیت چند میلیونی مهاجر پس از یکی دو نسل مستحیل گشته و فارسیزه شده اند. بدین سان خیل عظیم جمعیت و سرمایه های ملی مان طی یک سناریوی موذیانه از آذربایجان تخلیه شده است.

فرهنگ

اما در بعد فرهنگی نیز باید از مرکزو صد البته از تئوریسین های آریائیستش کمال تشکر را بجای اورد.زیرا در این زمینه سنگ تمام گذاشته و از آنچه در توان داشته اند از جعل تاریخ و انکار هویت و زبان و تغییر توپونیم ها (اسامی تاریخی جای ها و مکان ها که شناسنامه یک ملت به شمار میرود) و…. فروگذار نکرده اند.

به روایت تاریخی که این به اصطلاح تئوریسین ها با سفارش ویا حمایت های سیستم مرکزی برای ما بر ساخته اند ما نمیتوانیم و نباید ترک باشیم؛ ما باید از نژاد پاک آریایی باشیم. تمام تلاش این دایه های بهتر از مادر در راستای مسخ هویت تاریخی و نابودی زبان و میراث فرهنگی ما بوده است و نتیجه آن هم ملتی چند ده میلیونی است که نمیتواند دو سطر به زبان خودش مطلب بنویسد و بخواند.ملتی که باسواد شدن را برایش یادگیری زبان فارسی معنی کرده اند و لذا باید در هر شهر و قصبه و ده کوره ای زبان (تلخ) مردان و زنانش را از آنان بگیریم و زبان شیرین فارسی را به آنان بیاموزیم تا مثلا باسواد شوند. چقدر مسخره است که در این مملکت هنور نسخه ای را که محمود افشار هشتاد و چند سال پیش تجویز کرده مورد استفاده قرار میگیرد.”….پس باید همه یکدل و یک صدا بخواهیم و کوشش کنیم که زبان فارسی در تمام نقاط ایران عمومیت پیدا کند و به تدریج جای زبانهای بیگانه را بگیرد…باید …اسامی جغرافیایی غیر فارسی را تبدیل کرد و با توجه به بسیاری مسائل دیگر به وحدت ملی دست یابیم.” [۵] با این افاضات افشار در می یابیم که زبان های غیر فارسی ملبت های ساکن جغرافیای ایران زبانهای بیگانه اند همچنین یاد میگیریم که تعریف وحدت ملی؛ نابودی هویت ملی و زبان ملیت های غیر فارس این سرزمین است.

در راستای همین ترفند هاست که یک ملت علی رغم حاکمیت حدود هزار ساله اش در این سرزمین اکنون باید خود را حتی در کتاب های درسی با نام غلامان ترک بشناسد تا غرور ملی نداشته باشد.ملتی که از ابتدایی ترین حقوق ملی خود یعنی تحصیل به زبان مادری محروم است و اگر برنامه ی رادیویی به زبان خودش داشته باشد هدف مسخ و نابودی سیستماتیک و تدریجی زبان و هویت فرهنگی او از طریق تخریب ساختار گرامری و خزینه لغوی این زبان است پروژهای که در اجرای آن تا حد زیادی نیز موفق بوده اند چرا که زبان این برنامه ها را به هیچ وجه نمی توان ترکی نامید.بای بک

امروز وارث ملتی هستیم که بسیاری از نخبگانش لای چرخهای ماشین پان آریائیزم آسیمیله شده اند؛ حافظه تاریخی بخشی از الیت هایش محو شده و نسبت به فرهنگ ملی و تاریخ و اجداد و نیاکان و مادر خود (آذربایجان) بیگانه شده اند و برخی از نخبگان و روشنفکرانش چنان مانگورت شده و هویت تاریخی خود را فراموش کرده اند که بر مادر خویش شمشیر بر کشیده اند و هر چه این مادر شور بخت دست و پا میزند و تقلا میکند که فرزندش گذشته اش را به یاد آورد سودی نمی بخشد؛ شمشیر انگشتان مادر را درو میکند اما مادر از پای نمی نشیند؛ فرزندش را به نام میخواند؛ شمشیر سینه مادر را میدرد اما مادر با پیکر در خون غلتیده اش هنوز نام پدر را نجوا میکند بلکه فرزندش او را به یاد آرد.

در بعد سیاسی

اما در بعد سیاسی انتصاب همه مدیران ارشد از مرکز انجام می گیرد. سیستم به شدت متمرکز حاکم؛ تصمیم گیری در ابتدایی ترین مسایل محلی را برای مناطق قومی-ملی ممنوع ساخته است. همه ی فرامین باید از مرکز صادر شود. رادیو؛ تلویزیون؛ روزنامه ؛ مجله و خلاصه همه رسانه های جمعی آذربایجان به شدت تحت کنترل عوامل برگزیده مرکزند.

باز در بعد سیاسی تکه پاره کردن قلمرو جغرافیایی اذربایجان تحت عنوان تقسیمات کشوری؛ یکی از فاجعه آمیزترین سیاست های اعمال شده علیه یکپاچگی جغرافیایی و قدرت سیاسی این خطه بوده است.آذربایجان از دوره رضا شاه یعنی از زمان تصویب قانون تقسیمات کشوری سال ۱۳۱۶ شمسی به این سو در حال تکه پاره شدن است. در آخرین پرده از این سناریو نیز اردبیل در ۱۳۷۲ از آذربایجان شرقی جدا شد و قزوین به همراه تمامی مناطق ترک نشین اطراف آن در ۱۳۷۳ از زنجان جدا گشته به استان تبدیل شد.

از سوی دیگر هر بار که آذربایجان از حقوق ملی خود سخن رانده؛ به شدیدترین وجه سرکوب گردیده است. کشتار ده ها هزار نفر از فرزندان این سرزمین پس از شکست حکومت ملی درآذر ۱۳۲۵؛ سرکوب جنبش خلق مسلمان در ۱۳۵۸ و اعدام برخی ازسران آن در آذربایجان و نیز سرکوب خشن اعتراضات ملت آذربایجان در ۱۳۸۵؛ نشان داده است که حکومت مرکزی به هیچ وجه تحمل شنیدن مطالبات ملی را ندارد.

بدین ترتیب بررسی شکل روابط حکومت مرکزی در ایران با ملیت های غیر حاکم این سرزمین؛ خواه ناخواه مناسبات استعماری دول استعمارگر اروپایی با کشورهای مستعمره خود در قرون ۲۰-۱۹ را تداعی مکند. مگر استعمار عبارت از سیطره اقتصادی؛ سیاسی و فرهنگی یک کشور بر کشور یا ملتی دیگر و در اختیار گرفتن منابع؛ بازار مصرف و استفاده از نیروی کار کشور و یا دولت مستعمره نیست؟ مگر جز این است که کشور استعمارگر با تمام توان خود سعی در مسخ و استحاله ارزشها و میراث فرهنگی مستعمره خود میکرد و گاه برای مشروع جلوه دادن این مناسبات ادعای برتری خود بر ملت های مستعمره اش را مطرح و در این راستا تئوری سازی میکرد؟بای بک

۱- ایران بین دو انقلاب ؛ ی. آبراهامیان؛ مترجم احمد گل محمدی-محمد ابراهیم فتاحی – ص ۲۵۶

İran Halklarının El Kitabı, Rafael Blaga, 1997, s.120 - ۲ به نقل از روزنامه همشهری ۱۰ سپتامبر ۱۹۹۵
۳ - همانجا
۴ - سایت Azad Tabriz News 8 مرداد ۱۳۸۷
۵- ایران بین دو انقلاب ؛ی. آبراهامیان؛ مترجم احمد گل محمدی-محمد ابراهیم فتاحی – ص ۱۵۶

حزب قورتولوش آذربایجان جنوبی
بخش انفورماتیک و بررسی اجتماعی
گورشاد یالچین
۱۵/۱۱/۲۰۰۸

هیچ نظری موجود نیست: