زبان مادري
محمود سعید زاده
چهارشنبه، 11 دی 1387
يكي از موضوعاتي كه بر اثر بي توجهي يا كم توجهي دولتها به معضلاتي در روند صلح و امنيت پايدار تبديل مي شود نحوه و چگونگي تعامل و تقابل حاكميت با اقليت هاي زباني و مذهبي درون نظام سياسي خود است .اين مساله از آن جهت داراي اهميت است كه اولا از مجموع 180 كشور موجود در جهان فقط 20 دولت از وجود جمعيت متجانس بهره مند هستند. دوما 122 گروه قومي خويشاونداني در خارج از جغرافياي سياسي سرزمين خود دارند و سوما فقط تعداد اندكي از اين كشورهاي نامتجانس از معضل روياروي مسالمت آميز يا غير مسالمت آميز اقليت –اكثريت رنج مي برند .از طرف ديگر اهميت موضوع تا اندازه اي است كه هانتينگتون معتقد است كه با پايان جنگ سرد درگيري ايدولوژيك جاي خود را به كشمكش اقوام و مذاهب خواهد داد. البته سخن گفتن از مفاهيم اكثريت و اقليت به صورت علمي، به آساني كاربرد آن در نزد عموم مردم نيست .زيرا هيچ تعريف مشخصي از اقليت وجود ندارد . امروزه ابعاد متكثر و متفاوت هويت چنان چند لايه است كه نمي توان به راحتي گروهي را در طبقه بندي اكثريت يا اقليت قرار داد .مثلا اگر حكومت بر مذهب تاكيد كند و شهروندان را با صفت مذهبي بشناسد فارس زبانان يهودي و مسيحي ايران در اقليت هستند اما اگر همين حكومت تاكيد بيشتري بر زبان و نژاد داشته باشد به سرعت جاي اكثريت و اقليت عوض مي شود .در ايران بعلت چند لايه بودن هويت بحث اقليت و اكثريت چندان روشن نيست .حتي در زمان ما كه تاكيد نظام جمهوري اسلامي بر هويت مذهبي افراد است نمي توان كردهاي اهل سنت را اقليت به حساب آورد زيرا برداشت جمعي جامعه چنين نيست و جامعه آنها رابه عنوان نژاد اكثريت آريايي ايران مي شناسد. البته نبايد اصراري وجود داشته باشد كه براي اين هويت هاي همپوشان تعريف هاي مجزا تعريف شود اما نقض حقوق عده اي از افراد ساكن در يك سرزمين توسط حاكميت ها يا ديگر گروه هاي قومي و مذهبي هم موضوعي نيست كه لازم نباشد به آن پرداخته نشود .زيرا كشمكش در جوامع مختلف را مي توان عنصري پايدار در روابط ميان گروه هاي محتلف درون يك جامعه در تمام ادوار تاريخ برشمرد. در ابتدا لازم مي دانم براي روشن تر شدن موضوع نگاه مختصري به تاريخچه مفهومي واژه اقليت داشته باشم. از نظر مفهومي اقليت در ابتدا به اقليت هاي مذهبي محدود مي شد .تهديداتي كه در رابطه با اقليت هاي مذهبي در دوران قدرت كليسا صورت مي گرفت باعث شد در معاهدات صلح وستفالي مقرراتي در خصوص حمايت از اقليت هاي مذهبي و تامين آزادي آنها تدوين گردد.اولين بار در قرن هفدهم و هجدهم برخي معاهدات كه حاوي موادي در حمايت از اقليت اي مذهبي بود بين چند كشور اروپايي منعقد شد كه از جمله مي توان به معاهده وين در خصوص حمايت از آزادي مذهبي پرو تستانها اشاره كرد . با پايان جنگ سرد و شكسته شدن نظم آهنين، موج جديد ناسيوناليسم قومي و هويت خواهي و طرح مطالبات سياسي ،فرهنگي ،اجتماعي و اقتصادي بسياري از كشورها را فراگرفت .از جمله مطالبات مهمي كه همواره مطرح بوده حق آموزش و يادگيري زبان مادري است كه گروههاي اقليت خواهان بهره مندي از آن هستند در حقيقت اين گروهها بر اين عقيده هستند كه بدون تامين آموزش امكان بقاي زبان مادري در دراز مدت وجود ندارد.البته اين درخواست از آن جهت داراي اهميت است كه اولا زبان شناسان پيش بيني مي كنند كه بيش از 90 درصد از زبانهايی كه در حال حاضر با آن صحبت مي شود تا آخر قرن 21 از بين مي روند و دوما زبان فقط وسيله ارتباطي افراد بشر نيست بلكه بخش مهمي از هويت و شخصيت انسان است قطعا نمي توان ونبايد در برابر از دست رفتن بخش زيادي از ميراث بشري بي تفاوت بود .شايد بي مناسبت نباشد كه در بند 3 ماده 4 بيانيه حقوق اشخاص تصريح شده دولت ها بايد اقدامات مناسبي اتخاذ نمايند به طوري كه هركجا ممكن است اشخاص متعلق به قوميت ها ،فرصت كافي براي يادگيري زبان و دستور زبان مادري را داشته باشند .امروزه در بسياري از كشورها از جمله آلمان، كرواسي، ايتاليا هلند، روسيه و.....در كنار زبان رسمي امكان آموزش به زبان مادري براي گروههاي قومي فراهم است .اهميت زبان مادري تا به حدي است كه سازمان ملل متحد روزي را (3 اسفند )به اين نام نامگذاري كرده است.در كشور ما ايران از آنجايي كه زبان وسياست بصورت جداناشدني به هم پيوند خورده اند نفي يا عدم درك درست اين رابطه باعث يوجود آمدن معضلاتي شده است كه يكي از اين معضلات فاصله گيري يا آنچه كه اخيرا ديده مي شود موضع گيري در مقابل زبان رسمي است. البته نمي توان انكار كرد كه زبان دنيايي است كه موجودي بنام انسان در آن زدگي مي كند و قهرا اگر احساس شود اين موجوديت در خطر افتاده هويت تحقير شده خشونت گرا و متوقعانه واكنش از خودنشان خواهد داد.از ديد آنها از دست رفتن زبان يعني از دست رفتن هويت و فرهنگ.از همين منظر است كه نقش ويژه دولت در اين معادلات به وضوح ديده مي شود. از آنجايكه دولتها مي توانند نقش بسيار مهمي در بالندگي و يا انحطاط زبانها داشته باشند .بركسي پوشيده نيست كه مي توانند در اين فرايند نقش اساسي داشته باشند.به عنوان مثال زبان عبري فقط با قدرت مالي اسراييل زنده شد و اكنون خيلي از يهودي ها در حال آموزش و يادگيري اين زبان هستند. در ایران از دوره مشروطه ناكنون زبان فارسی، زبان رسمی کشور است.بعد از انقلاب 57 دو اصل مهم قانون اساسی،اصول 15 و 19 بر برابری اقوام و مذاهب و امکان برخورداری آنها از آموزش زبان مادری در کنار آموزش زبان رسمی تاکید مي كند.اما با گذشت سه دهه از استقرار نظام، هنوز در رابطه با اصول مهم میثاق مردم و حکومت اقدام شایسته ای صورت نگرفته است.به نظر می رسد دو عامل مهم مانع طرح جدی مسله شده است 1-عده ای از قومیت گرایان بحث را به مقولات احساسی و مقابله ای می کشانند و این ترس را بوجود می آورند که پرداختن به این موضوعات بهانه ای برای رویارویهای دیگر می شود 2-عده ای از فارس زبانان تاکنون مجبور نبوده اند تا در سرزمین مادری خود به زبان دیگری تکلم نمایند .آن وقت اگر چنین می شد شاید اهمیت موضوع بیشتر برای آنها روشن می شدودر می یافتند که آنها از چه مزیتی برخوردارند که دیگر هموطنانشان از آن بی بهره هستند.نگارنده بر این تصور است که مقابله با دیگر زبانها در درون کشور، مانند دیگر مسایل مهم مملکتی که مغفول شده مغفول مانده است.و تصور نمي كنم نپرداختن به اين امر مهم از روی تقابل با دیگر زبانها باشدبلكه مي توان آن را به مانند ديگر امور مهم ديگر به عدم درك درست مياله توسط حاكميت نسبت داد. .اگر نگاه کوتاهی به آمار قبولی و مردودی دانش آموزان پایه اول دیستان در مناطق قومی داشته باشیم متوجه خواهیم شد که خواسته یا ناخواسته چه ظلمی در حق هموطنانمان روا می داریم .امیدوارم روزی فرا برسد تا ملیونها انسان مجبور نباشند از روی اجبار خود را با فرهنگ دیگری تطبیق دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر