سه دلیل حبس هشت ساله متین پور(بخش اول) - تحلیل مردم شناسانه اتهام ارتباط با بیگانه
ابراهیم رشیدی(ساوالان)
ای موسی! فراموش نکن زمانیکه قتلی مرتکب شده بودی ما تو را از مصر خارج کردیم تا سرزمین های آزاد را تجربه کنی و برای رهایی بنی اسرائیل برگردی ( تورات، نقل به مضمون).
ارتباط با بیگانه یا همان جهان خارج به عهد عتیق برمی گردد که خداوند موسی را در جوانی از مصر فراری داد تا بعد از سالها برای نجات بنی اسرائیل برگردد و آنگاه که فرعون مصر بنی اسرائیل را تعقیب کرد در دریا غرق شد و این چنین آزادی بردگان بنی اسرائیل باعث آزادی مصریان (ملت حاکمی که خود تحت ظلم فرعون بود) گردید.
فردی که شخص دیگری را دستگیر می کند حلقه دیگر دستبند را به دست خود می بندد ، ملتی که نقش زندانی را به ملت دیگر تحمیل می کند خود نیز مجبور به ایفای نقش زندانیان است، با آزادی ملت مظلوم ملت ظالم هم آزاد می شود.
چرا حاکمان از ارتباط با بیگانه می ترسند؟ مگر این بیگانه چه دارد؟ راستی آنها از چه نوع بیگانه ای می ترسند؟ اگر آنها برای ما بیگانه اند پس ما هم بر آنها بیگانه ایم، آنگاه آنها چرا از ارتباط با مای بیگانه نمی ترسند؟ بلکه آنها هم می ترسند؟
همه چیز از نوع نگریستن شروع می شود. فرض کنید در فیلم آمریکایی یک سرخ پوست کراو ، بینی همسرش را به جزای خیانت می برد چه احساسی به شما دست میدهد ، آیا از عمل او متنفر می شوید؟ یا اینکه صحنه سوزاندن زن بیوه ای که شوهرش مرده است مشاهده کنید؟ احساس می کنیم که باید نهادی مانع این کارها گردد.
زمانیکه محصل دوره ابتدایی بودم گاهگاهی پایگاه مقاومت فیلمهایی با موضوعات جنگ ایران و عراق در مساجد روستا پخش می کردند. در صحنه ای رزمنده ایرانی با مخفی شدن در تاریکی سایه خاکریز نگهبانی عراقی را دستگیر کرده و با سر نیزه سر او را برید. حاضرین مسجد همگی تکبیر گفتند. فراموش نکنیم حاضرین صحنه بریدن بینی زن خیانتکار و سوزاندن بیوه نیز مراسمی شبیه پایکوبی دارند.
از دید یک مردم شناس فرق است میان نگریستن به یک جامعه از بیرون و نگریستن بدان از درون.
مثالی از یک حوزه دیگر می آورم: تصور تاثیری را بکنید که مرگ انسان بر آشنایان و خویشان او دارد. اگر از بیرون نگاه کنیم مرگ یک واقعه بسیار عادی است اما برای بستگان مرده مثل این است که دنیا زیرو رو شده باشد. ما هیچوقت نمی فهمیم که بر یک خانواده داغدار چه می گذرد مگر اینکه آن خانواده ، خانواده خود ما باشد و خود ما داغ دیده باشیم. من زنانی را دیده ام که هنگام مرگ شوهرانشان سر خود را چنان به دیوار بیمارستان کوفته اند که باعث شکستن سر شده است. حال در آن فضای سراسر هیجانی و عاطفی اگر از او بخواهند که برای آرامش روح شوهرش او را نیز بکشند و در کنار او بسوزانند با اشتیاق قبول خواهد کرد . ترس مرگ در برابر خود کشی داوطلبانه دورکیمی یا همان ایثار خودمان قلیل و نا چیز است. حال اگر این سنت سالهای سال تداوم یابد و نشان دلبستگی زن به شوهرش باشد حتی اگر زنی از مرگ بترسد ، ترس از انزوای اجتماعی ناشی از اثبات بی میلی او به شوهرش بزرگتر از آن خواهد بود و از مار غاشیه به آتش هیزم پناه خواهد برد. دیگر هیچ یک از اعضای آن جامعه آن عمل را نفرت آمیز و وحشیانه نخواهد خواند. فکر می کنم تصور این امر برای ما که تجربه ای مانند قمه زنی داشته ایم سخت خواهد بود.
چه چیزی می تواند این تسلسل اسارت و رضایت را پاره کند؟
نگریستن از بیرون جامعه ، نگریستن با یک فضای ارزشی دیگر ، تجربه جهان خارج از این اسارت و رضایت.
اینجاست که آنهاییکه نفع خود را در این تسلسل اسارت و رضایت می بینند از هرگونه ارتباط با جهان خارج می ترسند و این ترس در اتهامی با عنوان ارتباط با بیگانه خود را نشان می دهد. تا اینجا جواب سئوال علت ترس از ارتباط بود و اینکه این بیگانه چه دارد موضوع ادامه این نوشته است.
اصلا" قرار نیست این بیگانه چیزی داشته باشد و در حقیقت هم چیزی ندارد فقط تجربه ای جدا گانه دارد و می تواند ما را در نگاه از بیرون یاری کند. قرار نیست این بیگانه خارج از مرزهای رسمیت یافته امروزی باشد. جهانی خارج از جهان تک صدایی ماست.
کافیست در دانشگاه با چند نفر هم اتاق باشی که تصور آنها از تاریخ صدر اسلام با تصور تو فرق می کند، اگر همیشه ایمان داشتی که حضرت عمر رضی ا... عنه غاصب حق حضرت علی (ع) است کسانی را خواهی دید که خلافت اسلام را حق حضرت عمر می دانند و این یعنی تجربه ای متفاوت و نگاهی از بیرون . بیگانه تو را با این نکته ساده آشنا می کند که همچنان که من کتب درسی خود را به زبان خودم(فارسی) می خوانم تو هم می توانستی و می توانی کتب درسی خودت را به بان خودت ( تورکی) بخوانی.
ارتباط با بیگانه به تو یاد می دهد که آنچه با آموزه های دینی تو شرک است ، آموزه های دینی مردم چند روستا آن طرفتر است. آنها علی (ع) را می پرستند کاری که از دید آموزه های دینی تو شرک است ولی زیارت مزار علی آرزوی توست چیزی که بیگانه دیگر آن را هم ردیف شرک می داند و همه از این شرک گریزانند. چیزی که به مدت هفت هزار سال آیین پدارن ما بوده اند. و همه اینها از دید یک بیگانه دیگر پوچ و بی معناست ولی از دید یک مردم شناس اینها زمانی معنا پیدا می کنند که از درون جامعه از درون آن ارزش نگریسته شوند.
کاری با خود این ارزشها ندارم ولی ایمان دارم که هستند کسانیکه اینها را وسیله حفظ قدرت و منفعت خود قرار داده اند و دیگران را به اسارت در آورده اند و این ارزشها باعث توجیه و رضایت اسیران شده است.
مثالهای مذهبی من تنها برای فهم راحتتر مسئله بود. فضای بیگانه چیزهای زیادی برای تجربه دارد که چطور تک صدایی زبان فارسی در ایران باعث رشد استبداد مرکزی شده است و شکستن این تک صدایی زبانی و فرهنگی چقدر راحت است. فقط کافی است یک زن بیوه خود را به شعله های آتش تسلیم نکند آنگاه این سنت خواهد ریخت ولی افسوس که این عمل حتی به مخیله یک زن هم خطور نمی کند تا روزی که بیگانه ای را از نزدیک ببیندکه بعد از مرگ شوهرش هنوز زندگی می کند دیگر به این اسارت تسلیم نخواهند شد. اگر من می دانستم که صد کیلومتر آن طرفتر از روستای ما کشوری به نام جمهوری آذربایجان وجود دارد که در آن کتب درسی در دورهء ابتدایی به زبان خود اوست. و نه آسمان بر زمین آمده نه زمین دگرگون شده و نه ... مگر به این راحتی استبداد تک صدایی فارسی و تحمیل آنرا قبول می کردم. و فکر میکنم هنوز هم ساکنین ایران نمی دانند که در جمهوری آذربایجان ۲۵۶ مدرسه مخصوص زبانهای ساکنان غیره تورک آن کشور وجود دارد و بهتر است بدانند در جمهوری آذربایجان دو روستا با جمعیت پانزده هزار نفر (جمعا") کرد زندگی می کنند و دو مدرسه با نودوهشت دانش آموز دورهء ابتدایی را به زبان کردی می خوانند.
بنی اسرائیل از مصر گریخت اگر برده ای نباشد برده داری نیز نخواهد بود بنی اسرائیل رهایی یافت و مصریان از ننگ برده داری رها شدند. فرعون نیز هنگام تعقیب بنی اسرائیل در دریا غرق شد و مصر نجات یافت. فرعون همیشه حضور خود وظلمهایش را با توسل به وجود بنی اسرائیل که همیشه مترصد خیانت است توجیه می کرد، مصریها هرچند خود مورد ظلم واقع می شدند اما ترس از تحرکات بنی اسرائیل آنها را به تحمل و حفظ این وضعیت یا همان رضایت از اسارت سوق می داد. اول موسی از مصر گریخت بعد بنی اسرائیل. چون امیدی برای مصری ها نبود که بر علیه فرعون با آنها متحّد شوند.
تاریخ معاصر ایران پر از لحظاتی است که آزادیخواهان فارس هم از ترس آزادی آذربایجان از تک صدایی فرهنگی فارسی در کنار تک صدایی سیاسی استبداد قرار گرفته اند و هنوز هم این اشتباه تاریخی را تکرار می کنند.
من زندانی باید دستبند را پاره کنم تا دست آن سرباز بی خبر از همه جا نیز آزاد شود. ارتباط با بیگانه اتهام بزرگی است از دید آنها که تا بوده همین بوده و بگذارید همین بماند ایده آل آنهاست. هر چند این اتهام جرم بزرگی است ولی غیره قابل بخشش نیست و بسیاری از افرادی که مرتکب این جرم شده اند بخشوده می شوند، لذا ایمان داریم که این اتهام سرپوشی است برای انتقام از دو گناه بزرگ سعید متین پور از دید حاکم، دو گناهی که دلیل اصلی حبس هشت ساله متین پور است ، در دو نوشته بعدی بخوانید...
حال این سئوال: سعید کجا مرتکب ارتباط با بیگانه شده است؟ شاید بگویید سفر ترکیه ، این جواب نادرست است. سعید سالها بود که هر روز هم مرتکب ارتباط با بیگانه می شد هم خود بیگانه می شد. او بیگانه ای بود در میان اصلاح طلب های تهران تا به آنها نگریستن از بیرون را یاد بدهد ، به آنها یاد بدهد تا به جنبش ملی آذربایجان بیرون از تصورات قالبی و شوونیستی خود نگاه کنند و مانند یک مردم شناس از درون آذربایجان و بر اساس نیازها و ارزشهای آذربایجان نگاه کنند. هر روز می نوشت و نوشته هایش را آنهایی که از دید حاکم بیگانه اند می خواندند. ما را با جهان خارج پیوند می داد. همیشه نگران خبر رسانی دستگیر شده گان بی نام و نشان آذربایجان بود، تا انها را به جهان خارج و به بیگانه اطلاع دهد. به قول خودش دستگیر شدگان به اطلاع رسانی ما نیاز ندارند از هم اکنون صدای آنها در اعماق تاریخ طنین انداز شده است. ما به آنها نیاز داریم تا به بهانه دستگیر شدگان سکوتمان را بشکنیم.
من سعید را زیاد نمی دیدم ولی تصور می کنم از احوال یکدیگر حدودا" خبر داشتیم، هر وقت او را می دیدم نمی خواستم از اوضاع شخصی او چیزی بپرسم ولی مطمئن بودم وقتی سایر دوستان مرا ببینند و بدانند سعید را دیده ام از اوضاع شخصی سعید خواهند پرسید. حالت گنگ و نا شناخته ای بود میان امتناع و کنجکاوی. عجب اینکه این احساس و مراعات دو جانبه بود ، او هیچ از احوال شخصی من نپرسید و هیچ ندانست ، هرچه بود بر حسب مسموع بود. همیشه گلایه می کرد که در خصوص خبر رسانی کم کاری می کنید، بخصوص در مورد پرونده بهروز علی اده عصبانی می شد و می گفت: شانزده ماه در زندان ماند و شما عکسی از او نداشتید. بهروز علی زاده کوهی در قامت یک مرد، مردی که امروز هم در زندان است. آن روز سعید احساس می کرد در قبال بهروز شرمنده است و من امروز شرمنده هر دوی آنها.
آنها نیازی به ما ندارند از هم اکنون از اعماق تاریخ آذربایجان طنین صدای سعید و بهروز را می شنویم ، ما به آنها نیاز داریم تا بهانه ای برای شکستن سکوت خود کنیم.
قیل قامیش (گیلگمیش) بر سر جنازه انکیدو گریه می کرد چون احساس می کرد مرگ سراغ همه خواهد آمد، اگر انکیدو مرد پس او نیز خواهد مرد ، می ترسید و گریه می کرد. (از حماسه سومری، نقل به مضمون)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر