در اين مقاله الف: كاركردهاي اجتماعي و فرهنگي زبان:1- زبان به نوعي ابزاري براي كنش متقابل اجتماعي و مبادله اجتماعي است؛ كه افراد با يكديگر براي حفظ ميراث فرهنگي جامعه خود از طريق ثبت و ضبط زبان گفتاري و نوشتاري به آن توجه كرده اند. 2- اين پديده به عنوان وسيله برقراري ارتباط اجتماعي توانسته گذشته، حال و آينده انساني را از طريق انباشت دانش و اشاعه علم، با توجه به خصلت گفتاري و نوشتاري توسعه و گسترش دهد.3- گستردگي زبان انساني موجب خلاقيت،ابتكار وآزاد بودن آن،از نظام زبان حيواني گشته؛ براساس چنين ويژگي جوامع به بازسازي هويت فرهنگي زبان خويش پرداخته وآن را در طي ساليان سال توليد و تكامل بخشيده اند.4- با توجه به تأثير و تأثر متقابل زبان و فرهنگ از يكديگر، ساخت واژگان زباني در مقوله هاي مادي و معنوي فرهنگ جامعه تحول يافته است؛ چنين تحولي اهميت زبان را به عنوان عنصري مهم در شكل گيري هويت فرهنگي قوم كه همراه با انسجام و يگانگي است بيان مي كند. در برخي ازمواقع با تأكيد بر وحدت زباني، به تخريب زبان قومي ديگرملتها هم در سطح جهان پرداخته ؛ كه به نوعي زبان كشي قومي ناميده مي شود.
ب: از ُبعد ديگر جامعه شناسي زبان : 1- زبان بصورت پديده اي اجتماعي، نقش اساسي در تحولات اجتماعي يك جامعه داشته.2- زبان به عنوان پديده قابل بررسي در جامعه شناسي ، جامعه زباني مشترك و منظم وبه هم پيوسته اي را بوجود مي آورد كه درون خود از گونه هاي اجتماعي زباني متنوع برخوردار است؛ كه چنين گونه هايي قابل مطالعه مي باشند. 3- جامعه شناسان در مطالعات زبان شناختي از ديدگاه اجتماعي به تمايزات وتشابهات ميان سبك و سياق سخن افراد جامعه، طبقات اجتماعي ، مشاغل و حرفه هاي اجتماعي توجه مي كنند،و آن را بصورت يك مهارت اجتماعي مطالعه مي نمايند.4- از منظري ديگر زبان به عنوان فرايند جامعه پذيري ، اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري از طريق آموزش زبان در جامعه بررسي ميگردد.
ج: از منظر انسان شناسي و مردم شناسي زبان: 1- زبان به عنوان ابزاري تكنيكي و بصورت يك ديدگاه تكاملي و تحولي نقش اساسي در شكل گيري فرهنگ جامعه داشته است ، اين تحول وتكامل در اهميت ومنشاء زبان فرهنگ انساني بسيار مؤثر بوده و موجب تمايز زبان انسان از نظام زبان حيواني گشته.2- در اين شاخه محقق در ميدان تحقيق توجه به مطالعه اصطلاحات خويشاوندي، كلمات تابو، و.....بايد بنمايد، اين جنبه ها در مطالعات زبانشناسي انسان شناختي و ريخت شناسي فرهنگ جامعه نقش اساسي دارد. 3- انسان شناسي در مطالعات و تحقيقات زبانشناختي به شاخه هاي اين علم بصورت زبان شناسي توصيفي، كه به بررسي زبان حال جامعه، وزبان شناسي تاريخي ، كه به تغييرات و تحولات زبان و تقسيمات زباني و روابط خويشاوندي يك زبان، و زبان شناسي اجتماعي كه به پيوند زبان و روابط اجتماعي در جامعه پرداخته توجه مي نمايد.
كليد واژه
ارتباط اجتماعي ـ الگوي زباني ـ انسان شناسي زبان ـ جامعه شناسي زبان ـ جامعه زباني ـ زبان- زبان انساني ـ زبان مشترك ــ فرهنگ ـ هويت فرهنگ
مقدمه
زبان در علوم انساني بالاخص در علوم اجتماعي بصورت ابزاري تكنيكي، اجتماعي و فرهنگي براي دست يافتن به دانش فرهنگي نقش ويژه اي دارد؛ كه مي توان در مباحث اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري و جامعه پذيري اهميت بارز اين پديده اجتماعي رامطاله نمود. در اين مقاله: 1- ‹‹ازبعد كاركردي زبان›› به عنوان وسيله برقراري رابطه و مبادله اجتماعي كه همراه باخلاقيت و آزاد بودن مي باشد؛ با توجه تأثير متقابل بين زبان و فرهنگ به صورت خصلت گفتاري و نوشتاري به حفظ ميراث و انتقال دانش علمي و فرهنگي پرداخته؛ و هويت قومي و فرهنگي جامعه خود را در طول تاريخ با توجه به تحولات متنوع بازسازي كرده و از اين طريق از نظام زبان حيواني متمايز گرديده. 2- ‹‹از منظر جامعه شناسي›› چنين پديده اجتماعي توجه به گونه هاي زباني متنوع در جامعه مي كند، و جامعه زباني مشتركي را كه افراد آن مي توانند با يكديگر كنش متقابل داشته باشند با توجه به معيارهاي اجتماعي مشابه بررسي مي نمايد. 3- ‹‹از نگاه انسان شناسي و مردم شناختي›› بايد به رابطه زبان و فرهنگ توجه كرد؛ در اين علم زبان نقش يك رابط ميانجي را ايفاء مي كند، كه دانش فرهنگي را از نسلي به نسل ديگر انتقال مي دهد ؛ و اين ابزار و تكنيك فرهنگي در رشد و تحول فكري واساسي زندگي فرهنگي انسان اهميت بارزي داشته است.
در يك بيان ساده زبان وسيله ارتباطي بين انسانها است؛ كه اين ارتباط در سطح خرد شامل كنشهاي اجتماعي نمادي گشته، كه بصورت مستقيم و غير مستقيم ميان افراد شكل مي گيرد؛ در سطح كلان شامل يكسري از انديشه ها و ميراث فرهنگي و تمدن بشري شده كه در ميان نسلهاي يك جامعه انتقال فرهنگي و اشاعه يافته است. باتوجه به مطالب مطرح شده از ديدگاه علوم اجتماعي و فرهنگي (( زبان يك محصول اجتماعي و فرهنگي است. لذا يكي از پديدههاي خاص زندگي اجتماعي انسان است و آن چنان در تار وپود زندگي روزانه ما تنيده شده كه همچون خواب وخوراك بسيار بديهي جلوه مي نمايد. براي درك اهميت زبان كافي است تصور كنيم كه زبان از جامعه انساني گرفته شود. به خوبي مي توان در چنين تصوري دريافت كه تمدن و فرهنگ بشر نابود مي گردد. زبان پديده اي است با اهميت، درخورتوجه بسيار و نيازمند بررسي از جنبه هاي گوناگون)) گرانپايه،1377 : 110
1- كاركرد هاي اجتماعي و فرهنگي زبان
در اين بخش اشاره به نقشهاي كار كردي و كاربردي زبان از ديدگاه اجتماعي و فرهنگي مي نمائيم كه وظيفه زبان در اجتماع و فرهنگ يك ملت يا قوم چه مي باشد.
1-1 زبان و مبادله اجتماعي
زبان نوعي ابزار اجتماعي مبادله اي است كه افراد تجربيات، اندوخته ها،افكار و انديشه ها ،عادات ، ارزشهاوهنجارهاي اجتماعي فرهنگي خود را بصورت خرد(كنش متقابل) و كلان ( انتقال فرهنگي) با يكديگر مي كنند و اين تبادل پايه شكل گيري تمدن اجتماعي و فرهنگي يك ملت يا جامعه مي گردد؛ چنين مبنايي بر نقش ياد گيري زبان بصورت يك امر اجتماعي و فرهنگي در جامعه تأكيد مي كند.
1-2 زبان و ارتباط اجتماعي
در مطالعات اجتماعي وفرهنگي زبان بعنوان يك ابزار برقراري ارتباط اجتماعي مي باشد ؛ در واقع زبان از نيازهاي مهم تمام جوامع انساني است كه از طريق آن اعضاي جامعه مي توانند بصورت اجتناب ناپذيربا يكديگر رابطه و تعامل برقرار نمايند؛ تا از اين طريق نيازهاي يكديگر را رفع كنند. چنين ارتباطي (( از مهمترين ويژگيهاي انسانها ست، توانايي برقراري ارتباط بوسيله زبان است زبان از مهمترين و پيچيده ترين دستاوردهاي انساني است. زبان براي بيان همه چيزي از نيازهاي جسماني گرفته تا آرزوهاي روحي بكار مي رود. زبان به انسانها اجازه مي دهد كه تا فرهنگ را بيافريند تجربه ها را انباشت كنند و شيوه هاي رفتاري يكسان را از نسلي به نسل ديگر انتقال دهند)) ‹‹قنادان و همكاران،1375: 97››
زبان از عناصر فرهنگي مشترك ميان افراد يك جامعه است كه نوعي نماد ارتباطي است در واقع جذب عناصر فرهنگي از طريق زبان و ساير سمبل ها (symbol) يا نمادهاي ارتباطي صورت مي گيرد. زبان اصلي ترين وسيله اي است كه انسانها در اختيار دارند ودر جامعه براي برقراري ارتباط از آن استفاده مي كنند بنابراين زبان در حكم نظامي است كه بيان گفتار مشخص را در اجتماع معيني از انسانهاامكان پذير مي سازد زبان مستقيماً قابل رويت نيست بلكه داراي ويژگيهاي كلامي است كه بر آن تقدم دارد
چنين ارتباط نمادي و اجتماعي مي تواند گذشته، حال وآينده انسان را به يكديگر ربط دهد و باعث انباشت دانش و اشاعه و انتقال دانش از گذشته به حال واز حال به آينده گردد و چنين اشاعه و انتقالي بصورت زبان مكتوب وشفاهي امكان پذير است و خصلت گفتاري و ‹‹2››
نوشتاري بودن زبان مي تواند امكانات تازه اي براي انباشت فرهنگي ايجاد كند و شرايط ورشد توسعه اجتماعي وفرهنگي يك جامعه را سرعت بخشد. (( ارتباط نمادي آدميان به سه شيوه صورت مي گيرد. شيوه نخست زبان گفتاري است كه عبارت است از الگوهاي صوتي و معاني پيوسته به آن است. زبان گفتاري آموزش ارتباطات را آسانتر مي كند. دومين شيوه ارتباط ، زبان نوشتاري است كه عبارت ازثبت تصوير گفتار است، زبان نوشتاري آموزش حفظ ميراث فرهنگي را تحصيل مي كند. سومين روش زبان جسماني است كه از ادب عاميانه گرفته شده وبه معناي برقراري ارتباط با حركات دست و صورت و بطور كلي با ايماء و اشاره است. )) (1) ‹‹كوئن،1382: 60››
كاركرد كنش و كنش متقابل اجتماعي زبان را مي توان در برقراري ارتباط انساني زبان يافت، كه تمام افراد جامعه انساني از طريق يكسري از علائم زباني كه نوعي نماد قراردادي مي باشند بصورت حروف الفبايي ـ ايماء و اشاره با يكديگر پيام اجتماعي مبادله مي كنند . بر اساس چنين ويژگي و ساختاري كه زبان جامعه انساني داراست؛ زبان حكم يك ابزار يا نقش نماد ارتباط اجتماعي را برقرار مي كند، اين نقش را مي توان بصورت زبان محاوره اي بررسي كرد. زبان شناسان اجتماعي و جامعه شناسان اعتقاد دارند كه (( زبان محاوره اي كه مجموعه اي از اصوات را بكار مي گيرد تا بتواند نمادهاي بسيار متنوعي را تركيب كند عبارتند از كلمات زبان بصورت نوشته شده و وقتي نوشته به چاپ رسد در اندازه زياد نشر مي يابد. زبان ميتواند اشكال ديگري به خود بگيرد مثل علائم تلگراف وياراديويي كه در سواحل برقرار است و براي آن است كه به كشتي ها اطلاعاتي بدهند.)) ‹‹ گي روشه ،1370: 98››
1- 3 زبان و خلاقيت
ارتباط در زبان انساني تمايزات قابل ملاحظه اي با نظام زبان حيواني دارد، اين تمايزات ناشي از قابليت و خلاقيت فرهنگ و انديشه انساني است. بر اساس چنين ويژگي كه زبان ارتباطي انسان دارد مي توان با تنوعي از معاني آفرينشي روبرو شد ؛ كه اين تمايزات و تفكيكها برسه محور اساسي استوار است: ((نخست: اصل قردادي بودن زبان به اين صورت كه تنها با نوعي قرارداد در معاني واژگان مي توان به گستره بي پايان مفاهيم فرهنگي مورد استفاده انسانها دست يافت........... دومين اصل زبان انساني ،كه خلاقيت و آفرينندگي آن است نشان مي دهد؛ تركيب اصوات وتركيب معاني در قالب ساختهاي زباني ـ امكان بي پاياني براي ايجاد معاني بوجود مي آورند كه خود را بصورت روشن در آفرينشهاي ادبي نشان مي دهد........ اگراين قابليت بالفعل درآمده در فرايند اجتماعي شدن و فرهنگ سازي قرار بگيرد مي توان به دوران بزرگ خلاقيت ادبي دست يافت. سرانجام سومين اصل مهم در زبان انساني قابليت جابه جايي آن در زمان و مكان در ميان واقعيت و خيال است ساختهاي زباني به انسان امكان مي دهند تا گذشته،حال،آينده را تصور كند. شرايط واقعي و شرايط خيالي را در ذهن بوجود بياورد و تمام زمينه ها و عناصري را كه مايل باشد در همه زمانها و مكانها با يكديگر تركيب كند.))
‹ريوير،1379: 262 ››
1-4 زبان انساني
زبان انساني زباني باز است كه مي تواند پيام ها را انتقال دهد و پيام تازه ايجاد نمايد؛ و پيام ها را در جملات بكاربرد و حتي جملاتي مي تواند بكارببرد كه هنوز در قالب زبان نيامده است؛ در چنين زباني انتقال طيف گسترده اي از معاني و انتزاعات فلسفي و ظريف مي توان يافت، كه اطلاعات پيچيده و ظرايف حساسي را بكار مي برد؛ ناشي از انعطاف پذيري و حالت اختياري بودن زبان انساني است. چنين ويژگي همراه با آزاد بودن هم بكار رفته؛ در واقع در يك گفتار زباني نياز به اين نداشته كه انسان بايد حتماً در يك موقعيت خاص مثل قرارگرفتن در برابر حيوان وحشي نام او را ببرد حتي اين انسان در برابر چنين موقعيت خطر ناكي قرار نداشته و بصورت آزاد واختيار تام نام آن حيوان وحشي را به زبان مي آورد حتي اين فرد ممكن است هيچ گونه شرايط يا موقعيتي را لمس نكرده نباشد و نسبت به يك پديده اظهار نظر كند آن را به زبان بياورد.
زبان انساني از نظر اجتماعي باز گوكننده يكسري از نمادهاي كرداري يا رفتاري است؛كه در واقع زبان از طريق لهجه ها، گويش ها، گونه هاي مختلف كلمه در يك جامعه و حتي ميان جوامع متفاوت، نمادهاي رفتاري مشابه و متفاوتي را ايجاد مي كند؛ اين ابزار اجتماعي را مي توان درجهت كنترل رفتار خود و ديگران بكار برد؛ و بر حسب شرايط زماني و مكاني مفاهيم، احساسات و مقاصد اصلي خود را بيان كرد كه ناشي از اختياري بودن و آزاد بودن پديده زبان انساني است؛ حتي زبان انسان در حكم يك نماد رفتاري و كرداري مي تواند احساسات و مقاصد خود را با كنار هم قرار دادن كلمات بصورت منطقي و منظم بيان كند و مفاهيم خاص را انتقال دهد.
زبان انساني به دنبال خلاقيت ودانش تجربه ي است كه انسانها را قادر مي سازد تا در قالب مقولات انتزاعي و ذهني دستاوردهاي خود را پرورش دهد و تجربه مهمي را ايجاد نمايد وديگر تجربه اي را كم اهميت جلوه دهد؛ تا از اين طريق بتواند دستاوردهاي علمي را تبديل به يكي از علوم نمايد و آنها را ساخته وپرداخته كند پس مي توان گفت كه(( دانش فرهنگي نه تنها ازطريق زبان انتقال مي يابد بلكه تا اندازه اي با زبان خلق مي شود.)) ‹‹ بيتس- پلاگ، 1375: 48››
زبان انسان شكل و محتواي پيچيده اي داشته است كه از نظام زبان حيواني جدا مي گردد.اين زبان ابزاري است براي انتقال،احساسات
ذهنيتها، عواطف، بيان انديشه ها، دانشها وحتي وسيله اي براي انديشيدن؛ چنين زباني بر پايه ي صوتي استوار است كه يك ساخت خاص داشته و اين ساخت شامل تركيب اصوات اوليه ، تكواژ، معاني و واجهاست كه با يكديگر تركيب شده و تبديل به عبارات وكلمات گشته و اين ساخت بصورت پويا وخلاق تحت تأثير قدرت بي پايان ذهنيت نماد سازي مي گردد و بصورت نوشتاري ثبت مي شود. (2)
1-5 تأثير متقابل زبان و فرهنگ
فرهنگ و زبان بطور متقابل برروي يكديگر تأثير مي گذارند. فرهنگ از طريق آن چيزهايي كه براي اعضاي يك جامعه معين، اهميت داشته و ممكن است در زبان جامعه، نام مشخصي برايش وجود داشته باشد و يا تحت پوشش نام ملي و همگاني قرار بگيرد و بر زبان تأثير گذارد، مطالعه كند؛ و حتي براي يك فرهنگ از نظر تطبيقي نام هاي زباني بسيار اهميت داشته، نه تنها يك نام بلكه شايد چندين نام در زبان يك فرهنگ وجود داشته باشد تا تفاوتهاي فردي را كه گويندگان يك زبان در مورد آن بيان مي كند، درك كرد و احساس نياز به آن را بررسي كرد.
زبان هم بر فرهنگ تأثير مي گذارد بر اين اساس كه شايد زبان بيشترازآنكه منعكس كننده فراگرد هاي فرهنگي باشد در واقع قا لب دهنده فراگردهاست. زبان فرهنگ يك جامعه را نيز منعكس مي سازد. زيرا كه انسانها در برابرمحركها يا افراد واكنش نشان مي دهند كه بايشان مهم است. اما به نظر برخي از صاحبنظران اين زبان است كه فرهنگ را قالب پذ يرمي كند. شيوههاي گوناگون گفتار زباني در واقع شيوههاي متفاوت انديشيدن را موجب مي شود اين عبارت چندان هم قطعي نيست، زيرا مدارك دال بر تكامل همزمان زبان و فرهنگ وشواهد دال بر ساختارگرايي فراگرد هاي اجتماعي بوسيله ويژگيهاي زباني چندان قوت ندارد و منجر به دگرگوني زباني يا قرض گرفتن عناصري از اجتماعات گفتاري نيزشده است.
بطور كلي با توجه به اين تأثير و تأثرپذيري واژگان زباني انعكاسي از مقوله هاي مادي و معنوي فرهنگ جامعه مي باشند و مردم آن را در وضع فرهنگي خويش بكار مي برند و خود را با فرهنگ و زبان فرهنگي حاكم برجامعه تطبيق مي دهند؛ هر چند در بكار گيري راههاي كاربردي زبان با يكديگر تفاوت دارند اما مردم جملات وكلمات را در يك فرهنگ بكار مي برند كه ممكن است معاني و كاربرد آن در ساير فرهنگها متمايز باشد؛ در نتيجه با يد اشاره به چنين تأثير متقابلي بين فرهنگ و زبان كرد.
1-6زبان و بازيابي هويت فرهنگي
زبان بر بازيابي هويت فرهنگي جامعه اثر گذاشته، كه اين امر ناشي از ( خلاقيت نامحدود زبان و تنوع پذيري زبان انساني) است كه از طريق گسترش گفتاري زبان كه تحت تأثير كليت هاي تاريخي و اجتماعي جامعه است، منجر به تنوع واژگان در ساخت زباني مي گردد؛ زبان را بصورت يك عامل زمينه اي و بنيادي براي رسيدن به اهداف اجتماعي در مي آورد؛ براي مثال مي توان اشاره به بازسازي هويت فرهنگي يك جامعه از طريق زبان اشاره كرد. در چنين موقعيتي فرهنگها از طريق زبان از يكديگر تأثير پذيرفته و براساس تبادلي كه ميان اين فرهنگها صورت پذيرفته زمينه هاي توسعه و تأثير و تكامل فرهنگها از نظر زباني بسط مي يابد. هر فرهنگي از ساير فرهنگها بر اساس تعاملات متقابل كه داشته از نظر ساختاري و واژگاني تحول يافته است پس مي توان بيان كرد كه: (( از مهمترين راههاي تحول زباني همچنين تعاطي فرهنگي است علاوه بر آن تحول در ديگر نهادهاي اجتماعي روابط بين نهادها و نحوه برخورد در رابطه انسان با طبيعت نيز به تحول منجر مي شود. مثلاً توسعه تقسيم كار اجتماعي همراه با توسعه علوم وفنون به گسترش مفهومي زبان مي انجامد امري كه به خوبي در گسترش علوم در دوران اخير نمايان است............. اگر زبان يك ملت تغيير كند نظام معنايي آن زبان كه در مفاهيم و ساختار الفاظ و عبارات تجلي كرده است نيز تغيير مي يابد. همان طور كه گفته شد يكي از عوامل اساسي تغيير درطول تاريخ برخورد، حشرونشر، روبه روشدن وتعاطي اقوام و ملتها و زبان آنها بوده است.)) ‹‹گرانپايه،1377 : 114 ›
1-7 زبان و هويت فرهنگي قوم
زبان با هويت فرهنگي يك قوم ارتباط مشترك داشته، هر قومي براي داشتن يك هويت فرهنگي خاص در يك جامعه يا ملت ويا سرزمين و منطقه اي خاص از يكسري عناصر انساني مشترك برخوردار است. زبان يكي از عناصر مشترك ميان آن اقوامي است كه به نوعي همراه با( انسجام پذيري و يگانگي) مي باشد اين عنصر مشترك در جنبشهاي سياسي وملي ظاهر گرديده است. در قرن 20 زبان يكي از پايه هاي اساسي و اصول خاص هويت فرهنگي مشترك يك قوم بوده است.(( بي شك براي هر قوميتي كه در پي ابراز آشكار هويت خويش مي باشد يكي از نخستين وظايف ايجاد وحدت در زبان است. اين امر نه فقط براي شخصيت يابي قوم امري اساسي است بلكه در گسترش جغرافيايي و انساني آن ضرورتي وجودي به حساب مي آيد.)) ‹‹ برتون،1380: 111››
در مطالعات قوم گرايي از ديدگاه جامعه شناسي و انسان شناسي توجه به پديده زبان از عناصر اصلي مي باشد كه بايد به آن توجه دقيقي كرد.(3)
زبان در بررسي هويت فرهنگي از ديدگاه جامعه شناسي و انسان شناسي قوم گرايي توجه به پديده اجتماعي منفي قوم كشي و زبان كشي هم مي كند كه هدف از رواج چنين پديده اي در قرن19و خصوصاً قرن20 ( از ميان بردن فرهنگ يك قوم) بوده است و جايگزين نمودن فرهنگ ديگري كه در بحث فرايند استعمار و جنگهاي جهاني اول و دوم دولتهاي سلطه گر كه بر ساير اقوام و ملتها برتري داشته ››
اين پديده را در سراسر جهان گسترش داده اند كه زبان كشي نمونه اي از قوم كشي است (( زبان كشي يكي از اشكال قوم كشي است كه به از ميان بردن زبان يك جهت خاص محدود مي شود. گاه ديده مي شود كه دولتهاي مدرن به جاي استفاده از روشهاي سركوبگرانه( نظير ممنوعيتها و مجازات و.....) كه ممكن است به عنوان مخالفت با حقوق بشر مورد استفاده قرار بگيرد دست به آموزش اجباري يك زبان ديگر به جاي زبان قومي كه با لطبع زبان رسمي دولت است بزنند. به اين ترتيب اين امر نوعي سياست توسعه فرهنگي به حساب خواهد آمد. )) ‹‹ برتون،1380: 119››
2- جامعه شناسي زبان
زبان و جامعه شناسي بصورت دو علم مجزا بر يكديگر تأثيرات متقابل گذاشته اند. امروزه شاخه اي از علوم اجتماعي به نام جامعه شناسي زبان يا از ديدگاه زبان شناسي، زبان شناسي اجتماعي به مطالعه متقابل اين دو علم پرداخته است((جامعه شناسي، زبان را از ديدگاه جمع مي نگرد. براساس اين ديدگاه زبان در خدمت برقرار كردن ارتباط فرد با اجتماع خويش است. جامعه شناسي زبان به اين موضوع كه زبان در چه زماني و در چه مكاني، براي چه مقصودي، در حضور چه كسي، با چه لحني و ... مورد استفاده قرار مي گيرد و نيز به جايگاه زبان در الگوي رفتاري جامعه در بين مردمي كه آن را درك مي كنند توجه مي كند.)) ‹‹ باقري،1377: 59 ››
برخي اوقات از اين شاخه به معناي ( زبان و جامعه ) ياد كرده اند كه زبان را ابزار ارتباطي در جامعه به حساب مي آورند كه اين ابزار پيوسته تأثير و تأثر متقابل ميان افرادگذاشته است. در واقع زبان در اين شاخه ( منعكس كننده تحولات اجتماعي جامعه) مي باشد.
2-1 جامعه زباني
در مبحث جامعه شناسي زبان توجه به جامعه زباني بسيار مهم است، در واقع زبان در يك بافت اجتماعي آن بصورت نهاد يا يك رفتار اجتماعي مورد بررسي قرار مي گيرد؛ و تبيين حدود كاربرد آن را در يك جامعه مي توان بررسي كرد. در اين مطالعات بايد به كاربرد محدوده زبان از نظر اجتماعي ـ جغرافيايي توجه كرد كه اصطلاحات جامعه زباني و جامعه گفتاري با مفهوم كم و بيش يكسان به كار رفته است. زبان شناسان اجتماعي و جامعه شناسان زبان با استفاده از معيارهايي مانند زبان( مشترك ) ( وسيله ارتباط ) (اجتماع انساني) جامعه زباني را تعريف كرده اند. به نظر بلومفيلد ((جامعه زباني عبارتست از: گروهي از مردم كه از طريق گفتار با يكديگر ارتباط متقابل دارند به نظر او تمام آنچه كه در اصطلاح، فعاليت هاي عالي ذهن انسان ناميده مي شود از زبان سرچشمه مي گيرد وبر پايه زبان قرار دارد و بنابراين جامعه زباني مهمترين گروه اجتماعي است كه ساير گروهبنديهاي اجتماعي به نوعي با آن مرتبط هستند هر چند كه الزاماًبرآن منطبق نمي باشند. بلومفليد در تعريف خود بيشتر بر معيار ارتباط تأكيد مي كند و معتقد است كه در سطح يك جامعه زباني تفاوتهاي گفتاري گاه ناچيز و گاه قابل ملاحظه گروهي يا فردي وجود داشته كه با قشربنديهاي دروني آن جامعه مربوطند اما بطور معمول مانع ايجاد ارتباط ميان سخنگويان يك زبان نمي گردند.)) ‹‹مدرسي،1368: 18›› در جامعه شناسي زبان بايد از ديدگاه اجتماعي ـ فرهنگي به جامعه زباني نگاه كرد و تأكيد بر ارتباط پيوسته ومنظم زبان ميان افراد يك جامعه كرد؛ اين جامعه از افرادي شكل گرفته است كه از نشانه هاي زباني منظم و پيوسته و مرتبط برخورداراست و گروهاي بزرگ وكوچك اين جامعه بصورت قوميتها و جمعيتهاي فرهنگي متمايز از اين ويژگي مشترك ( زبان مشترك ) استفاده مي كنند و با هم پيوسته ومنظم ارتباط دارند بر اين اساس يك جامعه زباني مشترك را شكل مي دهند. در اين زبان مشترك بر اصول و هنجار و ارزشهاي در جامعه شناسي زبان تعريف جامع و كاملي از جامعه زباني اينطور مي توان بيان كرد: (( گروهي از افراد در يك منطقه جغرافيايي پيوسته زندگي مي كنند و داراي همبستگي هاي فرهنگي، اجتماعي، رواني، تاريخي هستند وازيك زبان مشترك(با تنوعات جغرافيايي و اجتماعي دروني) براي ارتباط با يكديگر استفاده مي كنند يك جامعه زباني را تشكيل مي دهند. هر جامعه زباني بر حسب تنوعات محلي و اجتماعي دروني آن مي تواند به يك يا چند جامعه گفتاري تقسيم گردد.)) ‹‹ همان منبع : 23 ››
2 – 2 گونه هاي اجتماعي زبان
در جامعه شناسي زبان توجه به گونه هاي اجتماعي زبان مي شود كه از مسائل و كاركردهاي اجتماعي و فرهنگي زبان در جامعه شناسي است (( درمطالعات جديد گونه هاي زباني توجه به ثبت برخي از جزئيات بوده است كه ما توانسته ايم گونه هاي اجتماعي زبان را بررسي كنيم اين گونه هادرزبان موجود مي باشند؛ كه گروههاي مختلف بر حسب طبقه، تحصيلات، شغل، سن، جنس و پارامترهاي ديگر اجتماعي آنها را بكار مي برند )) ‹‹ يول، 1374: 28›› در بحث گونه هاي اجتماعي زبان سابقه تحصيلات گويشوران امري مهم مي باشد كسانيكه درسنين پايين آموزش قرارداشته وآن را رها كرده اند تمايل بيشتربه استفاده از صورت هايي دارند كه در گفتار افرادي داراي تحصيلات دانشگاهي وجود دارد؛ منظور اين است كه افراد طبقات تحصيلاتي پايين تمايل و رغبت بيشتري به لفظ قلم صحبت كردن داشته اند. حتي در بحث گونه هاي اجتماعي زبان با توجه به ( تمايز و تفاوت ميان طبقات اجتماعي وشغل ) هر شخصي زبان صنفي خاص داشته و افرادي كه با آن شغل سروكار داشته اند بهتر مي توانند آنها را درك كنند و براي ساير افراد كه با آن شغل سروكار نداشته اين زبان يا گونه هاي اجتماعي زبان كمتر قابل فهم است؛ از سوي ديگر گونه هاي اجتماعي زبان در بين سنين جوان وپير متفاوت مي باشد. جوانترها تمايل بيشتربه استفاده از كلماتي داشته كه گرايش مدرن تر و جديدتر داشته كه اجداد واعقاب آنها كمتر تمايل به استفاده از اين كلمات را بطور روزمره در زندگي داشته اند مي توان چنين تمايزاتي را در گويشهاي زباني بين دو نسل ( جد ـ نوه ) بررسي كرد.
گونه هاي اجتماعي زبان ميان زنان و مردان متفاوت مي باشد. دريكي از نتايج كلي تحقيقات دراين مورد اين طور بيان شده كه گويشوران زن بيشتر از مردان با (پيشينه اجتماعي مشابه گرايش به استفاده از صورتهاي محترمانه تر داشته است) در برخي از فرهنگها تفاوت فاحشي بين گفتار آقايان و خانم ها هم ديده مي شود.
سابقه نژادي هم تمايزاتي را بطور بارز در حيطه گونه هاي اجتماعي زبان ايجاد كرده اند گفتار مهاجران جديد خصوصاً نسلهاي جديد كه در منطقه مهاجر پذير به دنيا آمده و رشد اجتماعي نموده اند؛ با والدين خود كه از سرزمين مادري به اين منطقه مهاجرت كرده اند وحس شديدي به زبان اول( مادري) داشته تمايز داشته اند واز نظر نسل جديد گفتار زبان اول ( مادري) آنها نوعي گفتار بد تلقي شده است وبه دليل اينكه هيچ عموميت و كاركردي در منطقه مهاجرپذير نداشته پذيرفته نمي گردد.
در بحث جامعه شناسي زبان بايد توجه به سبك وسياق سخن نمود كه منبعي مهم در گونه هاي اجتماعي زبان است (( در اين سبك گفتار داراي درجاتي است كه طيفي از گفتار خيلي رسمي تا گفتار كاملاً غير رسمي را دربرمي گيرد.)) ‹‹همان منبع: 286 ›› ا ين مسئله بيشتر ارتباط به ( ميزان صميميت وفاصله اجتماعي ميان افراد) داشته است كه مي توانيم بصورت (صورتهاي خطا بي) در افراد مطالعه نماييم. صورتهاي خطا بي، اجتماعي شدن افراد رادر موقعيتهاي متفاوت بيان مي كند؛ افراد براساس نقشهاي اجتماعي كه در زمانهاي مختلف داشته براي جلب توجه از تناوب سبك زباني استفاده مي كنند. تمايزات صورتهاي خطابي را مي توان در زبان نوشتاري از طريق مقايسه طرز نگارش نامه ها و حتي بصورت گفتاري از طريق صحبت و سخن گفتن ميان اشخاص تشخيص داد؛ و مطالعه كرد.
در بحث سياق سخن براساس موقعيتهاي خاص اجتماعي از اين سياقها استفاده مي شود. در بيان سياق سخن با توجه به موقعيت اجتماعي و خاصي كه پيش آمده بايد بيان و زبان مناسب آن را بكاربرد و اين كار نوعي ( مهارت اجتماعي) است كه به كاربرندگان زبان بايد آن را بطور كامل در وراي ساير مهارتهاي زباني فراگيرند.(5)
2- 3 جامعه شناسي دو زبانگونگي
از ديگر مباحث جامعه شناسي زبان دو زبان گونگي است كه در برخي از جوامع انتخاب صورتهاي زماني مناسب به دليل داشتن دو زبان گونگي آسانتر است (( اين اصطلاح براي توصيف موقعيتي به كار مي رود كه در آن دو گونه كاملاً متفاوت از يك زبان در كنار يكديگر در يك جامعه زباني وجود دارند وهر كدام داراي سلسله نقشهاي اجتماعي متمايزي هستند معمولاً يكي از آنها گونه ( سطح بالا) است كه در موارد رسمي يا مهم به كار مي رود و ديگري گونه ( سطح پايين) است كه براي مطالعه و ساير كاربردهاي غير رسمي مورد استفاده قرار مي گيرد.)) ‹‹يول،1374 : 287››
(( واژه دو زبانگونگي را فرگوسن ( 1972) به نوع خاصي از استاندارد شدن اطلاق مي كند كه در آن دو گونه زبان مختلف در كنار يكديگر در يك جامعه وجود داشته باشد دو گونه زباني كه هر كدام داراي نقش معين باشند چرا كه ممكن است در يك منطقه معين چندين زبان مختلف براي تكلم بكار رود معمولاً هر زباني داراي لهجه ها گويشها و گونه هاي مختلف است كه هر كدام را عده اي از افراد جامعه يا در موقع خاصي به كار مي برند هنگام حرف زدن يا نوشتن هر فردي يكي از گونه هاي مختلف زبان مورد نظر خود را انتخاب مي كند......... )) ‹‹نرسيسانس،1375:49››
در بررسي دو زبان گونگي پايدار در جامعه، زباني كه از استاندارد به دلايل برخي از ارزشهاي اساسي جامعه برخوردار باشد واكثريت جامعه افراد بي سواد باشند و تلقي نمايند كه ( زبان آسماني تلقي شده يا نماينده وحدت ملي كشور باشد) ومدتي اين شرايط بصورت چندين قرن متوالي فعال باشد چنين حالتي باعث شكل گيري ( جانب ناپايداري دو زبانگونگي) مي گردد.حال افزايش سطح سواد در جامعه و افزايش تماس بين نواحي و مناطق مختلف يك جامعه و اقشار مختلف يك جامعه منجر به شكل گيري ( جانب پايداري دو زبانگونگي) شده است. در بررسي زبانهاي دو زبان گونگي مي توان نمونه هايي چون (1ـ زبان استاندارد با لهجه و گويشها منطقه اي) ( 2ـ زبان اكثريت با زبانهاي قومي ديگر، مورد مطالعه و بررسي قرار داد.)
2-4 الگوي جامعه شناختي آموزش زبان
بطور كلي در علم جامعه شناسي يادگيري وآموزش زبان امري اجتماعي وفرهنگي است فراگيري يك الگوي زباني در يك جامعه منجربه (اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري و جامعه پذيري) مي گردد انسان از طريق اين الگوي زباني مشترك ميان افراد جامعه ارزشها و هنجارهاي مشترك را پذيرفته و آن را انتقال مي دهد كه اين امر خطير توسط نهادهاي اجتماعي چون خانواده ـ آموزش و پرورش بصورت رسمي وغيررسمي اجرا مي گردد. نهاد اجتماعي خانواده بطور غير مستقيم و از طريق رعايت و آموزش الگوهاي رفتاري و الگوهاي رفتاري زبان به فرد خردسال اين مسائل را آموزش داده اند كه بيشتر در اين آموزش تأكيد بر ( زبان گفتاري) مي كنند و نهاد اجتماعي آموزش خصوصاً آموزش و پرورش مدرسه اي بصورت مستقيم وغير مستقيم كودكان را از طريق ( زبان نوشتاري و زبان گفتاري) در محيطي سازمان يافته آماده پذيرش تعهدات حقوق و وظايف اجتماعي مي كنند. آموزش زبان ( خصوصاً زبان نوشتاري) از 6 سالگي به بعد به دليل توانايي و قابليت فيزيولوژيكي و حتماً خاص كودك كه تا حدي در خانواده زبان گفتاري اش تكميل شده شروع مي گردد؛ براساس چنين فرآيندي آموزش وپرورش نقش مهم و اساسي در توسعه و رشد زبان نوشتاري پيدا كرده؛ براين اساس يكي از نيازهاي اوليه و نهادهاي اساسي هر جامعه اي هم نهاد ‹‹6›› آموزش است كه منجر به رفع نيازهاي اوليه انسان گشته است وهم از طريق آموزش زبان گفتاري و نوشتاري بطور صحيح و مطابق با هنجار و ارزشهاي مشترك جامعه نوعي ( انتقال اجتماعي ـ فرهنگي) در جامعه را بر عهده مي گيرد؛ از اينرو آموختن زبان را بايد از فرايندهاي اصلي مكانيزم اصلي دوران كودكي در نظر گرفت كه از طريق مادر اين مكانيزم اجرا شده وبا كودك ارتباط برقرار شده و آموزش فرهنگ صورت مي گيرد.
در مبحث الگوهاي زباني و آموزش آنها در رشته جامعه شناسي آموزش وپرورش بيشتر تأكيد بر ( سخنگويي كودكان) شده كه اين امر موجب تداوم واستمرار طبقه اجتماعي آنان مي گردد در واقع (( الگوي سخنگويي شخص بوسيله موقعيت اجتماعي خانواده او معين مي شود اين الگو به نوبه خود موقعيت او را در جامعه تحت تأثير قرار مي دهد.......... منظور از الگوي زباني اشاره به اين است كه چه تفاوتهاي منظم در طرق استفاده از زبان بويژه در مقايسه كودكان قشرهاي فقير و ثروتمند است به نظر برنشتاين الگوي زباني كودكان طبقه اجتماعي پايين مقيد ومحدود است. اين الگو با زمينه فرهنگي اين طبقه ارتباط دارد. اغلب افراد اين طبقه با يك فرهنگ قومي ومحكم خانوادگي يا محلي سروكار دارند كه در آن ارزشها و هنجارها بديهي تلقي شده حرفي از آنها بر زبان نمي آيد. ........... رشد زبان كودكان طبقه متوسط ، برعكس مستلزم الگويي ماهرانه ، پيچيده و مبسوط است. سبك سخنگويي آنان طوري است كه معاني واژه ها متناسب با ضرورتهاي موقعيت فردي مي شود. طرق استفاده آنها از زبان محدود به موقعيتهاي خاص نيست. كودكان اين طبقه بسيار آسانتر مي توانند دست به تعليم زده انديشه هاي مجرد و انتزاعي را بيان كنند............ كودكاني كه الگوي زباني مبسوط و ماهرانه دارند به طرز بارزي تواناتر از كودكاني كه الگوي سخنگويي محدود دارند از عهده وظايف والزامات آموزش و پرورش مدرسه اي بر مي آيند. اين امر بدان دليل نيست كه كودكان طبقات پايين جامعه نوع سخنگويي پست تر دارند ياالگوي زباني آنها فقير است.)) ‹‹علاقه بند،1375: 168››
3- انسان شناسي زبان
زبان با علم مردم شناسي يا انسان شناسي هم رابطه تنگاتنگ داشته است و حتي مي توان اين رابطه بصورت ارتباط بين فرهنگ و زبان
هم مطالعه كرد. ارتباط زبان و مردم شناسي ابتدا در مبحث ( مردم شناسي تاريخي) بيان شده بود كه اين شاخه خصوصاً در قرن 19 زبان را بصورت يك نهاد اجتماعي گنجينه اي از يك تمدن درك شده در آورده است؛ در اين شاخه زبان بصورت يك ديدگاه تكاملي مطالعه مي شود ؛كه سير تحولي خود را از انسانهاي آغازين تا به امروزه مطالعه شده است.(( انسان شناسي زبان شناختي شاخص عمده اش توجه به زبانهاي نا نوشته (چه در طول تاريخ وچه در زمان كنوني) دگرگونيهاي دروني زبانها و كاربردهاي اجتماعي زبان مي باشد. )) ‹‹ بيتس- پلاگ،1375:35››
در اين شاخه زبان يك نقش ميانجي را داشته است كه از طريق آن فرهنگ از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابد تا حد زيادي مي توان گفت كه زبان در اين علم توانايي سخن گفتن، راه تكاملي جسماني نوع ما را مشخص ساخته است (6)
مردم شناسي، در ابتداي امر توجه به ( زبان گفتاري) كرده كه براي مطالعه جوامع ابتدايي چنين زباني نقش ارزنده اي داشته، و اين زبان را بايد محقق انسان شناس يا مردم شناس بياموزد؛ تا بتواند به ثبت و ضبط گفتارها بپردازد و از اين طريق پي به شناخت واقعيات معنوي و مادي فرهنگ جوامع ببرد زيرا اين زبانهاي ابتدايي به دليل نداشتن ساخت دستوري مناسب تنها از راه ضبط و ثبت و فراگيري، يادگيري آنها مقدور بوده است بر اين اساس در تحقيقات مردم نگاري و مردم شناسي استفاده از روش زبان شناختي امري اساسي تلقي شده است.
از ديدگاه انسان شناسي باستان شناختي، زبان از ابزارهاو تكنيكهاي فرهنگي هر جامعه اي محسوب شده كه با كمك آن مي توان با ساير افراد جامعه ارتباط برقرار كرد و اين وسيله فرهنگي موجب توسعه نظام فرهنگي و اجتماعي جامعه گشته و همواره در رشد و انتقال ميراث فرهنگي يك جامعه نقش اساسي ايفاء كرده است.از ديدگاه اين علم مي توان با شناخت زبان يك جامعه انساني پي به ( حركات موزون چون رقص هنرهاي نمايشي و....) برد كه خود نمونه اي بارز از يك زبان گفتاري است و به نوعي شناخت زبان جسماني است كه در پشت چنين حركات ومعاني ويژه يك فرهنگ معنوي نهفته است و يك محقق انسان شناس از طريق شناخت زبانهاي بومي ومحلي مي تواند اين حركات را رمز گشايي نمايد.
از منظر ديگر تحول زبان در مطالعات اين علم از اهميت ويژه اي برخوردار است (( زبان مانند هر نهاد ديگر بنابر مقتضيات و نيازمنديهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و اعتقادي جامعه بوجود آمده و همراه با تحول و تغيير ابزارهاي ديگر تغيير مي كند واژگان نو رسيده در چارچوب ضوابط و ساخت زبان رشد كرده و تا زماني كه كارآيي داشته باشند باقي مي مانند و هنگامي كه از ايفاي نقش خاص بر نيايند از صحنه بيرون مي روند ....... اين تغيير زبان را كه معمولاً در زندگي روزمره كمتر به چشم مي خورد مي توان از مقايسه نوشته و روزنامه هاي يك نسل پيش با نوشته هاي امروز ملاحظه كرد ....... جمع آوري لغات و اصطلاحات هر جامعه كه با پيدايش حرفه ها و به اقتضاي خصوصيات اجتماعي، اقتصادي وضع مي شود به شناخت ابزار و ادوات و نحوه كاربرد آنها كه موضوع مردم نگاري است، كمك فروان مي كند ورود لغات و تغيير اصطلاحات تا آنجا كه در چارچوب و دستور زبان قرار بگيرد و نيازمندي و آساني كاربرد انگيزه اين پذيرش باشد نه تنها به زبان و(اصالت) آن خلعي وارد نمي آورد بلكه خود نشانه تحرك و حيات زبان است. )) ‹‹ روح الاميني، 1375،: 70››
3-1 اصطلاحات خويشاوندي
از ديدگاه ديگر انسان شناسي زبان شناختي بطور همزمان در يك جامعه توجه به اصطلاحات خويشاوندي مي كند كه هر جامعه اي با توجه به فرهنگ حاكم بر آن از زبان خاصي براي بيان و به كاربردن اصطلاحات خويشاوندي استفاده مي كند، كه در اين زبان اصطلاحات خاصي وجود دارد كه با اصطلاحات خويشاوندي فرهنگ زباني ديگر جوامع متمايز است. در واقع اين اصطلاحات اين را بيان مي كند كه: (( با توجه به اين اصطلاحات مي توان به اين نكته پي برد كه ساخت خانو اده چگونه است و مثلاً چه روابطي دور يا چه روابطي بسيار نزديك اند يا در جامعه مطرح است ولي اگر تحصيلكردهها، پژوهشگران و افراد بالغ از آن استفاده مي كنند در اين صورت جواب مثبت است. چه چيزي كلمات را از لحاظ اجتماعي در معرض مقبوليت خاص و در بعضي از زمانها غير قابل قبول يا ناخوشايند مي كند؟)) ‹‹ عسگري خانقاه،1375: 142››
3- 2 كلمات تابو
در بررسي مطالعات مردم شناسي زبان بايد توجه به يكسري از كلمات تابو كرد،كه اين كلمات در زبان و فرهنگ زباني يك جامعه رواج دارد.؛چنين كلماتي قابل قبول يا غير قابل قبول مي تواند باشد؛و اين واژگان به صورت عمومي در فرهنگ زباني جامعه رواج دارد. به عنوان مثال (( آيا اين كتاب مي تواند داراي واژگاني چون (پدر سوخته) باشد كه در زبان فارسي گرچه موجود است ولي معناي خوبي از آن مستفاد نمي شود ؟ جواب اين سؤال به كاربرد كتاب بر مي گردد يعني در دبستان و يا حتي در دبيرستان مورد استفاده قرار مي گيرد جواب منفي است ولي اگر تحصيلكرده ها ،پژوهشگران و افرادبلغ از آن استفاده مي كنند در اين صورت جواب مثبت مي واقعيت باشد .چه چيزي كلمات را از لحاظ اجتماعي در معرض مقبوليت خاص و در بعضياز زمانها غير قابل قبول يا ناخوشايند مي كند؟)) ‹‹عسگري خانقاه، شريف كمالي،1381 : 293››
3-3 لهجه هاي اجتماعي
در ساخت زبان شناسي انسان شناختي از سويي توجه به لهجه هاي اجتماعي مي شود كه اين لهجه ها مي تواند اختلافات و تمايزاتي در سطح تلفظ واژگان ميان گروهاي قومي يك جامعه رابيان كند، اين لهجه ها به اندازهاي كافي مشابه و قابل فهم مي باشند؛.كه بصورت يك لهجه رسمي شناخته مي شوند؛ وهر شاخه ازلهجه ها هر كدام يك زبان هستند. هر كدام از لهجه هاي متفاوت جايي از هم جدا مي شوند كه تقريباً نتوانستند با هم ارتباط برقرار كنند و اين عدم برقراري ارتباط ناشي از عوامل روانشناختي، جغرافيايي، اجتماعي،اقتصادي است از سوي ديگر شناخت لهجه هاي محلي بسيار براي اين شاخه مهم است كه اعضاء به شيوه و سبكهاي مختلف يك زبان صحبت مي كند، درچنين جامعه اي بايد سعي كرد چنين لهجه هايي را آموخت تا بتوان با اطلاع دهندگان ارتباط برقرار كرد، و درمورد مسائل تحقيق موردنظر كشف واقيت كرد.؛ براساس چنين واقعيتي محقق انسان شناس زبان شناس، بايد در مطالعات فرهنگي خود از روش زبان شناختي استفاده نمايد وآشنا با ( الفباي آوانگاري بين المللي) باشد ودر متون مطالعاتي خود علاوه بر ثبت وضبط اصطلاح واژگاني محلي يك منطقه آن را بتواند از طريق حروف الفبايي آوانگاري به نگارش درآورد كه براي ساير خوانندگان قابل فهم باشد. شناخت زبان و لهجه هاي اجتماعي، محلي و بومي براي يك مردم شناس يا انسان شناس يكي از راههاي قابل اطمينان و اعتماد اطلاع دهندگان نسبت به محقق است كه يكسري از اطلاعات فرهنگي سنتي خود را دراختيار پژوهشگر قرار مي دهند.
3- 4 اهميت منشاء زبان
از ديگر حوزهاي مطالعاتي انسان شناسي زبان شناختي توجه به اهميت و منشاء زبان در فرهنگ انساني مي باشد كه نظريه پردازان از ديدگاه مختلف نظرياتي متنوع براي منشاء انساني بيان كرده اند كه اين نظريات تا به امروز با توجه به تحقيقات و اكتشافاتي كه شده است سير( تحولي وتكاملي) داشته است؛ و حتي تلاشهايي از سوي محققان زبان شناس و انسان شناسان زبان شناس براي آموزش زبان انساني شده است و از اين طريق پي به تفاوتهاو تمايزات نظام زبان حيواني و زبان انساني برده شده است. (( زبان انسان داراي نظامي است كه بسيار پيشرفته تر از اشكال ارتباطي موجود در جهان حيوانات است. در بهترين حالات حيوانات تنها مي توانند پيام هاي ساده را منتقل كنند آنها قادر نيستند شعر بسرايند حكايتي نقل كنند ويا اينكه بحث كنند ويا وضعيت آب و هوا را به روشني بيان كنند........ در اين خصوص حداقل دو دليل را مي توان در توليد صداي دو مخرجي بر شمرد: دليل نخست مسئله اي كاملاً زبان شناختي است طبيعت زبان انساني به گونه اي است كه امكان به وجود آوردن گوناگوني نامحدودي را فراهم مي كند كه در زبان حيواني ميسر نيست زبان انساني به نظر زبان شناس معروف فرانسوي آندره مارتينه براساس (( توليد دو مخرجي)) بنا شده است اين زبان ابتدا از واحدهايي معني دار چون خرس، مادر، درخت و قايق و... ساخته شده است كه به آنها تكواژ ه هاي صوري مي گويند. اين واحدهاي معنايي خود نيز از قطعه هاي آوايي ساده تري شكل گرفته اند......... اين همان چيزي است كه امكان ساختن واژههاي گوناگون بسيار به وجود مي آورد تا سپس به تركيب هاي قالبسازي شده بنمايند. 2ـ خلاقيت انساني: تفاوت ديگر بين زبان حيوان و زبان انساني در طبيعت روشنفكرانه آن است تسلط بر زباني كه به تدريج ساخته و آماده مي شود نياز به امكانات نماد سازي كاملي دارد كه در بيشتر موارد در زبان حيوانات وجود ندارد اين بدين معني است كه اين بررسي و افتخار كاملاً انساني موجب شده تا او را موقتاً از ساير حيوانات جدا كند. مدت زيادي دانشمندان بر اين باور بودند كه زبان انساني چيزي جز يك واقعه فرهنگي نبوده كه از يك دوره آموزش طولاني حاصل شده است. در حاليكه زبان حيواني پديده اي غريزي و قالبي است. اما امروزه مي دانيم كه مرز بين اين دو شكل برقراري ارتباط نه به اين روشني است و نه غير قابل نفوذ )) ‹‹فرانسوادور تيه ،1382، :74 ››
3-5 شاخه هاي مطالعاتي انسان شناختي زبان
از ديگر مباحث انسان شناختي زبان بررسي شاخه هاي متنوع مطالعات زباني مي باشد، انسان شناسي زبان شناختي توصيفي به مطالعه منظم شيوه ساخت و كاربرد زبان به همان شيوه اي كه مردم در جامعه به كار مي برند پرداخته؛ وآواها و واژه ها و عبارات معنادار را دردستور زبان بررسي مي كند. زبانشناسي تاريخي از ديدگاه انسان شناختي به خاستگاه تكاملي زبانها پرداخته؛اخلاف و نياكان زباني زبانهاي مرسوم جوامع را بررسي مي كند؛وشجره درختي زبانهاي جوامع را مطالعه مي نمايد. زبانشناسي اجتماعي در انسان شناسي توجه به زبان و روابط اجتماعي مي كند؛و همچنين به دنبال بررسي زبان مردم متناسب با طبقه و در خواستهاي اجتماعي زندگي روزانه مردم مي كند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر